دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

هاشم کلهر

سه شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۳۷ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

⚪️ خاطره ای از شهید هاشم کلهر، پهلوان گردان مقداد
 
یک روز به احمد کوچکی که در سال ۶۲ در اطلاعات و  عملیات با شهید هاشم کلهر بودند و روی ارتفاع آق داغ در غرب قصرشیرین و ارتفاع فوق العاده سخت و صخره ای "بمو" در شمال سرپل ذهاب گفتم: حاجی لطفاً یک خاطره از هاشم بگو.

ایشان نقل کرد: من با هاشم هم تیمی نبودم ولی به اتفاق او و سه نفر دیگر از اطلاعات و عملیات آمدیم تهران که با هیئت کوه نوردی استان، آموزش صخره نوردی ببینیم تا بهتر بتوانیم روی کوه "بمو"  کار کنیم. یک روز با طناب، یک شیب معکوس را آمدیم پایین، هاشم گفت من میخواهم این مسیر را که باطناب آمدیم با دست بروم بالا. او از دستان بسیار قوی برخوردار بود. وقتی جایی را می گرفت، انگار با گیره محکم کرده بود. از دستش رها نمی شد. ما به همراه بچه های هیئت کوه نوردی ایستادیم کار هاشم را که صعود از شیب معکوس بود،  تماشا می کردیم. کم کم کوه نوردان دیگری هم آمدند تا این صعود فوق العاده سخت را تماشا کنند. صعود او نیم ساعت به طول انجامید و او چنان با مهارت کار خود را انجام داد که تشویق حضار را به همراه داشت!!

ایام آموزش ما مصادف بود با ماه مبارک رمضان. شب های قدر بعد از انجام آموزش می رفتیم پای منبر شیخ حسین انصاریان. یک شب که داشتیم به محل برگزاری سخنرانی و مناجات می رفتیم، در نزدیکی آنجا  صدای شیون و ناله مردم بگوش می رسید. هاشم پرسید چه خبره؟ با تعجب گفتیم مثل اینکه شب قدر هست!! مردم حاجت دارند و یا دنبال عفو و بخشش خدای متعال هستند، از اینرو گریه و زاری  می کنند.

هاشم با تعجب گفت: خب!! گناه نکردن که راحت تر از این  شیون و گریه هست! گناه نکن این همه هم شیون لازم نیست!!

 با تعجب به حرف هاشم گوش دادیم، بعد دیدم روایت هست که گناه نکردن آسان تر از توبه کردن است.

—(به روایت حاج محمد علی کلهر)


⚪️ خاطره ای از شهید هاشم کلهر، پهلوان گردان مقداد
 
به اتفاق هاشم کلهر و سه نفر دیگر از نیروهای  اطلاعات و عملیات آمدیم تهران تا با هیئت کوه نوردی، آموزش صخره نوردی ببینیم تا بهتر بتوانیم روی ارتفاع سخت و صعب العبور "بمو" در نزدیکی سر پل ذهاب کار کنیم. یک روز با طناب، یک شیب معکوس را آمدیم پایین، هاشم گفت من میخواهم این مسیر را که با طناب آمدیم با دست بروم بالا. او از دستان بسیار قوی برخوردار بود. وقتی جایی را می گرفت، انگار با گیره محکم کرده بود. از دستش رها نمی شد. ما کار هاشم را که صعود از شیب معکوس بود،  تماشا می کردیم، صعودی فوق العاده سخت که او با چنان با مهارتی این کار را انجام داد که موجب حیرت حضار شد!!
ایام آموزش ما مصادف بود با ماه رمضان. شبهای قدر بعد از آموزش می رفتیم پای منبر شیخ حسین انصاریان. یکشب که داشتیم به آنجا می رفتیم،از دور صدای شیون و ناله مردم بگوش می رسید. هاشم پرسید چه خبره؟ با تعجب گفتیم مثل اینکه شب قدر هست! شب استغفار و توبه.

هاشم با تعجب گفت: خب!! گناه نکردن که راحت تر از این گریه زاری هست! گناه نکن این همه هم شیون لازم نیست!

راوی: احمدکوچکی

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۰۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی