دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 642

يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۰۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر آورده است

شیخ احمد جامی، عالم اهل سنت بر بالاى منبر گفت:

مردم هر چه مى خواهید از من بپرسید.

زنى فریاد زد: اى مرد! ادعاى بیهوده نکن! خداوند رسوایت خواهد کرد.

هیچ کس جزء امیرالمومنین على (علیه السلام) نمى تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند.

شیخ گفت: اگر سؤالى دارى بپرس !

زن گفت: مورچه اى که بر سر راه سلیمان نبى آمد، نر بود یا ماده ؟

شیخ گفت: سؤال دیگرى نداشتى؟

 این دیگر چه سؤالى است؟ من که نبوده ام ببینم نر بوده یا ماده.

زن گفت:

نیازى نبود آنجا باشى. اگر با قرآن آشنایى داشتى میدانستی .

در سوره نمل آمده که {قالت نملة} مشخص میشود مورچه ماده بوده.

(چرا که ضمیر "ت" برای مؤنث است)

مردم به جهل شیخ و زیرکى زن خندیدند.

شیخ(از روی عصبانیت) گفت:

 اى زن آیا با اجازه شوهرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟

 اگر با اجازه آمده اى که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بى اجازه آمده ای،

خدا خودت را لعن کند.

زن گفت:

ای شیخ بگو بدانیم آیا عایشه با اجازه شوهرش پیامبر(صل الله علیه وآله) به جنگ(جمل) با امام زمان خود،

امیرالمؤمنین على (علیه السلام) رفته بود و یا بدون اجازه؟

شیخ بیچاره نتوانست جواب گوید.

{چرا که اگر شیخ میگفت با اجازه پیامبر"صل الله علیه و آله" بوده،

دروغ گفته بود و جسارت به پیامبر و مخالف آیه قرآن"وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُنَ: ای زنان پیامبر در خانه هایتان بنشینید" سخن گفته، و اگر عایشه بدون اجازه پیامبر"صل الله علیه آله" از خانه خارج شده(که همینطور هم بوده) پس عایشه ملعونه محسوب میشود}

📚 الغدیر مرحوم علامه امینی رحمت الله علیه ، ج۱۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۰۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی