حکایت زیبا 642
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر آورده است
شیخ احمد جامی، عالم اهل سنت بر بالاى منبر گفت:
مردم هر چه مى خواهید از من بپرسید.
زنى فریاد زد: اى مرد! ادعاى بیهوده نکن! خداوند رسوایت خواهد کرد.
هیچ کس جزء امیرالمومنین على (علیه السلام) نمى تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند.
شیخ گفت: اگر سؤالى دارى بپرس !
زن گفت: مورچه اى که بر سر راه سلیمان نبى آمد، نر بود یا ماده ؟
شیخ گفت: سؤال دیگرى نداشتى؟
این دیگر چه سؤالى است؟ من که نبوده ام ببینم نر بوده یا ماده.
زن گفت:
نیازى نبود آنجا باشى. اگر با قرآن آشنایى داشتى میدانستی .
در سوره نمل آمده که {قالت نملة} مشخص میشود مورچه ماده بوده.
(چرا که ضمیر "ت" برای مؤنث است)
مردم به جهل شیخ و زیرکى زن خندیدند.
شیخ(از روی عصبانیت) گفت:
اى زن آیا با اجازه شوهرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟
اگر با اجازه آمده اى که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بى اجازه آمده ای،
خدا خودت را لعن کند.
زن گفت:
ای شیخ بگو بدانیم آیا عایشه با اجازه شوهرش پیامبر(صل الله علیه وآله) به جنگ(جمل) با امام زمان خود،
امیرالمؤمنین على (علیه السلام) رفته بود و یا بدون اجازه؟
شیخ بیچاره نتوانست جواب گوید.
{چرا که اگر شیخ میگفت با اجازه پیامبر"صل الله علیه و آله" بوده،
دروغ گفته بود و جسارت به پیامبر و مخالف آیه قرآن"وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُنَ: ای زنان پیامبر در خانه هایتان بنشینید" سخن گفته، و اگر عایشه بدون اجازه پیامبر"صل الله علیه آله" از خانه خارج شده(که همینطور هم بوده) پس عایشه ملعونه محسوب میشود}
📚 الغدیر مرحوم علامه امینی رحمت الله علیه ، ج۱۱