دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 638

پنجشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۱۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

🗯دخترک که از درس جبر نمره نیاورده بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بود پیش مادرش رفت و گفت: “همش اتفاق های بد می افته!”
مادر که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد؟

🗯و دخترک جواب داد: “البته! من عاشق دست پخت شما هستم

🗯مادر مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد دخترک گفت: “اه..! حالم رو به هم می زنه!”

🗯مادر تخم مرغ خام پیشنهاد کرد و دختر گفت: “از بوش متنفرم!”این بار مادر رو به او کرد و پرسید: “با کمی آرد چطوری؟” و دختر جواب داد که از آن هم بدش می آید.

🗯مادر با چهره ای مهربان و متین رو به دخترش کرد و گفت: بله شاید همه این ها به تنهایی به نظرت بد بیایند ولی وقتی آنها را به اندازه و شیوه مناسب با هم مخلوط کنیم یک کیک خیلی خوشمزه خواهیم داشت.

نتیجه»خداوند نیز این چنین عمل می کند؛ ما خیلی وقتها از پیشامدهای #ناگوار از پروردگارمان شکایت می کنیم در حالی که فقط او #می داند که این موقعیت ها برای #آمادگی در مراحل بعدی #زندگی لازم است و منتهی به خیر می شود. باید به خداوند توکل کرد و #اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر #ناخوشایند معجزه می آفرینند.

♥️مطمئن باش که خداوند تو را #دوست دارد چون در هر بهار برایت #گل می فرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. پروردگار هستی با اینکه می تواند در هر جای این دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند و تو باید #صبور باشی و این مراحل را طی کنی👌

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۰۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی