دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

هفت مرغ عشق

جمعه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۳۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

♥️آن شب میان عاشقان شوری دگر بود
🌺از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود

♥️مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند
🌺پرواز را تا بیکران آغاز کردند

♥️از دخمه تاریک دنیا پر گرفتند
🌺راه دیار دوست را از سر گرفتند

♥️رفتند تا اوج فلک، تا چشمه نور
🌺رفتند تا سینای عشق و وادی طور

♥️رفتند آنجایی که  کوی آشناییست
🌺آنجا که ماوای شهیدان خداییست

ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱

 

🕊🕊 وقتی هفت مرغ عاشق در وسط میدان مین پر کشیدند🕊🕊

—به روایتِ: شهید چاردولی 👇


✍️ شب ولادت قمر بنی هاشم(ع) بود…

ما در خط پدافندی فاو بودیم و بچه‌های تخریب رفته بودند برای مین‌گذاری خط دشمن که یکدفعه صدای انفجار شدیدی بلند شد!

با خود گفتم: “حتما طبق معمول، موشکی از طرف دشمن شلیک شده”

اما نه! نتوانستم خودم را گول بزنم! دلشوره؛ همۀ وجودم را گرفت…

خودم را به فرمانده خط رساندم و گفتم: «نگران بچه‌های تخریبم. صدا از میدان مین آمد. می‌روم ببینم چه خبر است…»


راه افتادم… خودم را به میدان مین رساندم. صدایی نمی‌آمد. یک یک بچه‌ها را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم.

یک لحظه دلم به کربلا رفت…

یاد حضرت زینب(س) افتادم که به گودال قتلگاه رفته بود و صدا می‌زد “برادر کجایی؟”

از یک طرف هم نگران بودم گرفتار گشتی‌های دشمن شوم. بدنم یخ کرده و لرز همۀ وجودم را فراگرفته بود. وارد میدان مین شدم و در مسیری که بچه‌ها مین کاشته بودند شروع کردم به دویدن. هوا هنوز روشن نشده بود و بوی باروت ناشی از انفجار به مشام می رسید

همین طور که می‌دویدم، داخل یک چاله افتادم. همان وقت، دشمن منور زد. در زیر نور منور، بدن متلاشی شده‌ای را دیدم. جلوتر رفتم و نگاه کردم، بدن برادر زند بود. شروع کردم به گشتن… چند قدم جلوتر پیکر مسیبی و مجید رضایی را دیدم. انتهای نوار مین، بدنی افتاده بود که از کمر به پایین را نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود. به سمتش رفتم و با زحمت به پشت برگرداندمش. صورتش کاملا متلاشی شده بود.

باز به جستجو ادامه دادم…

از هفت نفر بچه‌های تخریب، چهار تن را پیدا کرده بودم ولی از سه نفر اثری نبود: میرزازاده، احدی و ملازمی

مسیری را که رفته بودم، برگشتم. کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم. دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود، خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها می‌داد. کاری از دستم بر نمی‌آمد. با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رساندم. خبر شهادت بچه های تخریب را دادم و با کمک دوستان، ابدان مطهر بچه‌ها را به عقب انتقال دادیم.

🌈شهیدان رحمان میرزازاده، منصور احدی، توحید ملازمی، صاحب علی نباتی و مجید رضایی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمیدند. شهید غلامرضا زند به گلزار شهدای سعید آباد شهریار رفت و طلبه شهید حسین مسیبی مهمان گلزار شهدای مراغه شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی