دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حاج محمد اصلانی

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

برات شهادت حاج محمد را حاج قاسم امضا کرد

✍️زهرا پورعلی، همسر شهید حجت‌الاسلام والمسلمین محمد اصلانی:ما ابتدا به راهیان نور و مزار شهدا و طلائیه و شوش رفتیم و سه روز قبل از شهادت به زیارت مزار سردار در کرمان رفتیم. دیدن حال و روز حاج آقا در کنار مزار شهید سلیمانی برایم عجیب بود. خودم هم حال عجیبی داشتم. گفتم این همه عزت را ببینید حاج آقا! مردم برای زیارت مزار ایشان صف می‌کشند. ما بعد از مرگ به عنوان یک انسان معمولی در طلب این هستیم یکی بیاید و سر مزار ما فاتحه‌ای قرائت کند، اما چه می‌شود که خدا به یک نفر اینقدر عزت می‌دهد که اینگونه مردم می‌آیند سر مزار و فاتحه می‌خوانند و حاجت‌هایشان را طلب می‌کنند. این عزت را خدا به ایشان داده است و خوش به سعادتشان.

حاج آقا گفت، این خفته در خاک از اولیای الهی است و حس خوبی به آدم می‌دهد. به من گفت، برایم دعا کن. همه را برای خودت نخواه! گفتم، نه حاج آقا ان‌شا‌ءالله خدا حاجت شما را بدهد. نمی‌دانستم که حاجت ایشان شهادت در آغوش امام رضا (ع) بود این هم به این سرعت. سردار ایشان را پیش خودش برد، برات شهادت حاج آقا را حاج قاسم امضا کرد.

حاج آقا بچه‌های لشکر فاطمیون را خیلی دوست داشت. همیشه در ایام عید و در فرصت‌هایی که برای ما پیش می‌آمد به دیدار خانواده شهدای فاطمیون می‌رفتیم و به آن‌ها سر می‌زدیم. می‌گفت بچه‌های فاطمیون غریبند و دغدغه آن‌ها را داشت.

خدا را شاکرم که عزتمند به شهادت رسید و در آن مسیری قدم گذاشت که همیشه آرزو داشت. در محضر امام رضا (ع) در حرم مطهر با زبان روزه و به دست تروریست‌ها به خدا رسید. باید بگویم «ما رایت الا جمیلا» ما یکی از سربازان مخلص آقا را از دست دادیم. آن‌ها سربازان مردمی آقا بودند که در همه امور گوش به امر فرمانده خود داشتند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی