دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید رضایی نزاد

سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۱، ۰۷:۰۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

همسر شهید رضایی‌نژاد در صفحه‌اش نوشت👇
سه شنبه است بیست و هشت تیر سال نود، پنج روز پیش از شهادتت.
ساعت همیشگی نیامده‌ای خانه. من مشوشم؛ نکند اتفاقی برایت افتاده به خصوص که تلفن همراهت هم خاموش است.
آرمیتا دم به ثانیه بهانه‌ات را میگیرد. همین بیشتر کلافه‌ام می‌کند.
همانجا وسط واگویه‌های ذهنیم با خودم می‌گویم اگر اتفاقی برای داریوش بیفتد من چکار کنم با این همه وابستگی آرمیتا به داریوش. مگر می‌شود بچه کنار بیاید⁉️

بعد از دو ساعت پیامی از تو در پاسخ پیامکم دریافت می‌کنم. نوشته‌ای پیش ... (اسم رمز توست برای دکتر عباسی رییس وقت سازمان انرژی اتمی، به کردی) بوده‌ای داری میایی سمت خانه. خیالم کمی راحت می‌شود. می‌رسی می‌پرسم چه بی خبر رفتی⁉️
می‌گویی فرصت نبود خبرت کنم. دکتر از من و مهندس ... (یکی از همکارانت) خواسته بود برویم. آنجا از ما خواست سانتریفیوژ‌هایی که سازمان انرژی اتمی از کشور ... خریده بود را بازرسی کنیم.
اینجا تو که کمتر هیجان زده می‌شوی صدایت پر از هیجان می‌شود.
👈👈می‌گویی در بررسی متوجه شدیم در بدنه سانتریفیوژ‌ها #بمب‌هایی اندازه عدس بسیار حرفه‌ای تعبیه شده بود که هنگامی که آنها در دور بالا بچرخند #منفجر شوند و #زنجیره_انفجاری ایجاد کند.
تو آن بمب‌های کوچک را کشف کرده بودی و جلوی یک خرابکاری عظیم در صنعت هسته‌ای را گرفته بودی داریوش.
کی⁉️ درست پنج روز پیش از شهادتت... همان موقع که تازه اقدامات خرابکارانه در صنعت هسته‌ای را همراه با ترور دانشمندان هسته‌ای آغاز کرده بودند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی