دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

با صیاد دلها 57

يكشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۱، ۰۵:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 4
پس از آن، مراسم خواستگاری انجام شد یا مراحل دیگری را طی کردید؟
جلسه آخر که ایشان صحبت‌های‌شان را کردند، من گفتم باید دخترتان را ببینم و ارزیابی‌های خودم را انجام دهم و باید جلساتی با ایشان داشته باشم و بعد برایم استخاره مهم است و باید حتماً استخاره کنم. ایشان گفت می‌خواهی اول استخاره‌ات را انجام بده تا دغدغه‌ای برای دخترم درست نشود. من قبول کردم و بعد ایشان گفت اشکال ندارد با هم استخاره بگیریم. من قبول کردم و دوباره ایشان گفت ایرادی ندارد الان استخاره کنیم. باز هم قبول کردم و شهید صیاد گفت اشکالی ندارد استخاره‌مان را آیت‌الله بهاءالدینی بگیرد. من قبول کردم و ایشان زنگ زد و تلفن را روی اسپیکر گذاشت. شهید صیاد استخاره را گرفتند «خیلی خوب است، ترک نشود» آمد. شهید صیاد گفت شما مختار هستید هر چند جلسه که می‌خواهید با دخترم صحبت‌هایتان را انجام دهید، اگر به توافق رسیدید ادامه دهید. من چند جلسه با دختر ایشان صحبت کردم و در نهایت به نتیجه رسیدیم. بعد خدمت آقا رفتیم و ایشان عقد ما را جاری کردند.

در چند ماهی که با شهید صیاد جلسه داشتید، ایشان را چگونه دیدید؟
اگر به من بگویید بارزترین ویژگی‌های شهید صیاد شیرازی چه چیز‌هایی هستند من سه وجهه را می‌گویم: ۱- برنامه‌ریزی. ۲- پشتکار بسیار بالا. ۳- اخلاص. یکی از دوستان می‌گفت اخلاص مثل آهن‌ربا عمل می‌کند و چه بخواهید چه نخواهید آدم را جذب می‌کند. چرا شهید سلیمانی آنقدر محبوب بود؟ چون وقتی شخص در وجودش اخلاص داشته باشد، نمودش را در چهره‌اش می‌بینید و جذبش می‌شوید. اگر اخلاص داشته باشی خدا بزرگت می‌کند و دیدیم که از تمام قشر‌های جامعه در تشییع پیکر شهید سلیمانی حاضر شدند. شهید صیاد هم همین گونه بود. چون کارهایش برای خدا بود آدم کنار ایشان احساس سختی و ناراحتی نمی‌کرد. شخصیت‌شان آدم را جذب می‌کرد. جالب است این را بگویم که چند نفر از سربازان شهید صیاد به خاطر ویژگی‌های اخلاقی‌شان جذب ارتش شدند. یکی از سرباز‌های شهید به نام عبداللهی که راننده‌شان بود، پدر پولداری داشت که سهامدار یکی از شرکت‌های مبل سازی بود.

سربازی که حاضر نمی‌شد تصفیه کند
شهید صیاد اسفندماه قبل از شهادتش به من زنگ زد و گفت راننده‌ام سه ماه است خدمتش تمام شده و مرخصی هم طلب داشته، ولی هنوز به خانه نرفته است و می‌گوید به این نتیجه رسیده‌ام که پیش شما بمانم. به من گفت شما جوانید و حرف همدیگر را بهتر می‌فهمید. من قراری با آقای عبداللهی گذاشتم و خواستم دلایل ماندنش را بدانم. بعد شروع به صحبت‌های مفصلی کرد و گفت من به اینجا رسیده‌ام که عاقبت بخیری‌ام در دنیا و آخرت در گرو ماندن پیش تیمسار صیادشیرازی است.

گفت که پدرم گفته اگر به ارتش بروی، نمایشگاه مبلمان در خیابان نیروی هوایی را به تو نمی‌دهم و با اشک می‌گفت، نمی‌دانی پیش تیمسار صیاد چه آرامشی دارم. وقتی می‌گویند با عملت مردم را به دین دعوت کن تا با کلامت، یعنی همین. یعنی آنقدر شخصیتت می‌تواند جذاب باشد که آدم‌ها جذبت شوند. بعد از شهادت علی صیاد شیرازی، آقای عبداللهی به منزل شهید آمد و زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت دیدید من توفیق نداشتم و آخر نتوانستم پیش ایشان بمانم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی