حکایت زیبا 619
بسم الله الرحمن الرحیم
❣️قصهٔ واقعی مال یتیمی که در اردن اتفاق افتاد ...
🌼🍃 مردی وفات کرد و زن جوان و فرزندش که شیر خواره بود را ترک گفت ...
عموی پسر شیرخواره آمد و به زن گفت که حاضر است برای بزرگ کردن برادر زاده کمک نماید و با پول بجا مانده از برادرش کار کند تا آینده او فراهم شود ...
🌼🍃 مادر قبول کرد و وکالت را به او سپرد
عمو دارایی برادر زاده را گرفت و برای کار به آمریکا رفت ، به خواست خداوند کار خوبی نصیبش شد و با زنی آمریکایی ازدواج کرد و صاحب خانواده و فرزند شد ...
🌼🍃زنش نیز او را در چگونگی استثمار مال و دارایی اش یاری نمود و بنگاه معاملاتی فروش ماشین به راه انداختند ...
او هرگز از مالی که بدست می آورد چیزی برای زن و فرزند برادرش نمی فرستاد ...
آنها صاحب میلیاردها ثروت شدند .
🌼🍃 اما بیوه زن جوان و فرزندش در فقر بسر می بردند ، خداوند آنها را با مال حلال هرچند کم کرامت داده بود و پسر با تربیت و تعلیم بر اساس دین پرورده شد و به سن جوانی رسید ...
🌼🍃عمو بعد از سالها به کشورش برگشت ،
و زمینی بزرگ خرید و ویلایی عظیم بنا کرد در منطقه ای به نام ام اذنیه .
سپس شرکت تجاری بزرگ ماشین را راه انداخت که در اردن نظیر نداشت .
🌼🍃 برادر زاده اش که اکنون جوانی شده بود نزد او رفت و مال پدرش را از او درخواست کرد ، اما عمو سرباز زد وگفت که چیزی از پدراو در نزدش نیست و او را از ویلایش بیرون کرد و تهدید کرد که دیگر پا به آنجا نگذارد .
جوان با دلی شکسته نزد مادرش برگشت و چیزی نصیبش نشد .
🌼🍃عمو ویلای خود را با انواع وسایل گرانبها آراسته نمود .. سپس از خانواده ی خود خواست که به اردن بیایند ...
روز موعود فرارسید و خانواده اش با هواپیما به اردن آمدند و او با ماشین به استقبالشان رفت ...
🌼🍃عمو خوشحال به فرودگاه رفت و آنها را سوار ماشین جدید و گرانبهایش نمود .
اما در راه بازگشت به ویلا خداوند دیگر فرصتی به او نداد و تصادف کرد و همگی جان باختند ... در آن حادثه دلخراش هیچ یک زنده نماند ..
🌼🍃واینگونه تقدیر خداوند صفحه عدالت را گشود و تنها وارث عمو همان برادرزاده تشخیص داده شد و مال به صاحب اصلی خود رسید مالی که سالها تصاحب شده بود و انسانی متکبر و قدرت طلب وسیله ای برای تامین آینده آن یتیم شد .
و بین خداوند ودعای مظلوم هیچ حجابی نیست ...
❣️ « و خداوند تو فراموشکار نیست »