دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 614

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۰، ۰۵:۵۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


سخنران در حالی که یک اسکناس درشتی را بالای دست برده بود ، از افراد حاضر در سمینار پرسید : چه کسی این اسکناس را می‌خواهد !؟ دست‌ ها همه بالا رفت ، او گفت : قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم ؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم .

سخنران اسکناس را مچاله کرد و دوباره پرسید : هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد !؟ دست‌ ها همچنان بالا بود . . .

او گفت : خب اگر این کار را بکنم ، چه می‌ کنید ؟

سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد . او پول مچاله و کثیف را ، از روی زمین برداشت و گفت : کسی هنوز این را می‌خواهد !؟ دست‌ها باز هم بالا بود !

سخنران گفت : دوستان من ، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید ، در واقع چه اهمیتی دارد که من با این اسکناس چه کار کردم ؛ مهم این است که شما هنوز آن را می‌ خواهید .
چون ارزش آن کم نشده است ،این اسکناس هنوزارزش دارد

خیلی وقت‌ ها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش می‌آید ،
زمین می‌خوریم ،
مچاله و کثیف می‌شویم ،
 احساس می‌کنیم که بی‌ ارزش شدیم ،

اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد !

 شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد ؛
کثیف یا تمیز ،
 مچاله یا تاخورده ،

💞هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند ارزشمند هستید.
زمین از ارزش میافتید که خودتان برای خودتان ارزش قائل نشوید

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۱۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی