دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سایت وارث

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۵:۵۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

کردستان - سایت مخابراتی #وارث
 

❄️ در یک روز زمستانی سال 1363 ، از مسؤولین مخابرات سپاه (ظاهراً برادر حسن ظهراب) به ما اطلاع دادند که ارتباط منطقه جنگی مریوان از کار افتاده و کلیه خطوط رادیوماکس (FX ) قطع شده است.

➖ {{در زمان جنگ تحمیلی برای اولین بار از دستگاه های مخابراتی رادیوماکس استفاده شد. اینها وسایل الکترونیکی بودند که با امواج رادیویی کار کرده و خطوط تلفن راه دور (FX) را به اقصی نقاط خطوط جبهه می رساندند. در آن زمان که کل کشور در فقر مخابراتی بسر می برد، انتقال خط تلفن به جبهه پدیده ای اعجاب آور و معجزه محسوب می شد که توسط نیروهای متخصص سپاه پاسداران انجام می گرفت. برادران پاسدار مخوال (مخابرات و الکترونیک) از این طریق به یگان های ارتش نیز خدمات ارائه می دادند. خطوط FX در آن زمان برای پشتیبانی عملیات ها بسیار مفید و ضروری بود، زیرا بسیاری از هماهنگی های در زمینه های مختلف از طریق آنها انجام می گرفت: لجستیک، انتقال تجهیزات و ادوات نظامی، پشتیبانی های هوایی، انتقال مجروحین . . . و نیز انتقال اخبار عملیات به صدا و سیما و خبرگزاری ها - . . . خطوطی نیز در نظر گرفته شده بود برای ارتباط مستقیم با بیت امام خمینی در جماران، ریاست جمهوری،  مجلس و شورای عالی دفاع .... }}

 

لذا به محض اطلاع از خرابی، فوراً آماده شده، وسایل لازم را برداشته و با تویوتا‌ هارتوپ (که آمبولانس بود و به دلیل داشتن اتاق برای جابجایی وسایل مخابراتی و نیز حمل و نقل افراد، از آن استفاده می‌کردیم) به اتفاق نیروهای رادیوماکس از باختران (که مقر اصلی مان بود) راهی کردستان شدیم. بایستی طوری زمانبندی کرده که قبل از 3 یا 4 بعد از ظهر به مقصد رسیده باشیم، زیرا پس از آن، تأمین جاده برداشته شده و احتمال می رفت در کمین ضد انقلاب (کومله یا دمکرات) بیافتیم.

اکیپ ما حرکت کرد و پس از پشت سر گذاشتن کامیاران  . . . به سنندج رسیدیم. از آنجا نیز راهی سقز و سپس بانه شدیم. چند کیلومتر مانده به بانه، با عبور از گردنه های صعب العبور به سایت #وارث که ایستگاه مخابراتی بود رسیدیم. اینجا رله مرکزی رادیوماکس به سمت بانه، مریوان و سردشت بود و از سایت های بسیار حساس و مهم در دوران جنگ تحمیلی بشمار می رفت. به محض رسیدن، فوراً دست بکار شده و در پی پیدا کردن علت خرابی دستگاه برآمدیم، زیرا ضرورت داشت به سرعت تلفن FX برقرار شود.

از قبل می دانستیم در این سایت، در حالت عادی، AGC دستگاه با طرف مقابل که در فاصله زیادی قرار داشت، حدود 1 بوده و حالا AGC  افتاده و ارتباط رادیویی شدیداً نویزی است. ( AGC مطلوب برای ماکس 3یا 4 می باشد.)
سابقه سایت #وارث نشان می داد در پاره ای از مواقع در شرایط بد آب و هوایی به خصوص در فصل زمستان، چنین مشکلی پیش می آمد.


در ابتدا برای اطمینان بیشتر، قسمت های مختلف رادیوماکس را در سالن دستگاه چک کرده، مشکلی وجود نداشت. لذا حدسمان رفت به سمت آنتن و فیدِر (کابل اتصال دستگاه به آنتن) -- وات متر (وسیله اندازه گیری خروجی) را در مسیر رادیو به سمت فیدِر و آنتن بستیم. عقربه اندازه گیری، وات برگشتی را نشان می داد و این حاکی از آن بود که اشکال از طرف فیدِر و آنتن است.


آمدیم  بیرون سالن. هوا بسیار سرد بود، گویا زمین و دکل یخ زده و قندیل‌های یخ از قسمت‌هایی از آن آویزان بود. علاوه بر آن، باد شدیدی هم می وزید و اگر محکم نمی ایستادیم، شدت باد ما را آنسو تر به طرف دره پرتاب می کرد! علیرغم شرایط بد آب و هوایی سخت، چاره ای نبود جز بالا رفتن از دکل و پیدا کردن ایراد و مشکل.  


به اتفاق علیرضا کریمی (جانشین خود در رادیوماکس غرب) قصد بالا رفتن از دکل کردیم. دستان خود را که به پایه دکل می‌زدیم، از شدت سرما به آهن یخ زده می‌چسبید! لذا بایستی از دستکش مخصوص استفاده می کردیم. نردبان عمودی فلزی، درون دکل خودایستا قرار داشت و آنتن هم در ارتفاع 80-70 متری بسته شده بود. آمدیم میان دکل و یکی یکی میله های نردبان را گرفته و بالا رفتیم و این در حالی بود که مرتب توسط بی‌سیم دستی با نیروها در پایین و اتاق دستگاه در تماس بودیم. به هر ترتیبی بود رسیدیم به قسمت آنتن ها، دیدیم آنتن دستگاه مورد نظر که بر روی پایه دکل، با بست ها و کُرپی‌های مخصوص بسته شده بود، کج شده و تنها به یک کرپی متصل است، گویا دارد از جا کنده می شود!!  شدت باد، برف و یخ موجب شده بود آنتن دوبل (که وزن سنگینی هم داشت) فشار زیادی به بست ها آورده و در نتیجه یکی از آنها بشکند!
همین امر موجب انحراف آنتن از مسیر خود شده و لازم بود هر طور شده آن را به شکل اولیه خود درآورده و در جهت لینک طرف مقابل (که در مایکرویو دریاچه مریوان یا ارتفاع فیله قوس قرار داشت) فیکس کنیم.👇👇👇

 

❄️ باد سرد و بوران بسیار شدید در آن بالای دکل، امکان کار کردن را بسیار دشوار کرده بود. به هر تقدیر کاری بود که باید انجام می دادیم. با سختی تمام، کرپی شکسته را تعویض کرده و پیچ و مهره ها را سفت کردیم. دیگر رمقی در بدن باقی نمانده بود، دستانمان یخ زده و توان محکم کردن مهره ها را نداشتیم. با کمک همدیگر، آنتن را سر جای خود فیکس کرده، جمپر نو به آن بسته و آن را به وضعیت اولیه در می‌آوردیم. این کار  7-6 ساعتی به طول انجامید.

در این اثنا، اطرافمان را ابر غلیظی فرا گرفت، یعنی ما درون ابرها فرو رفته بودیم که ناگهان صدای رعد و برقی مهیبی به گوشمان رسید، . . .، شوک آنی به ما وارد شد،  . . . قلبمان داشت از جا کنده می شد  . . . خوشبختانه به خیر گذشت، چون سیستم اِرتینگ قوی دکل (برق گیر)، رعد و برق شدید را به زمین انتقال داده و خنثی کرده بود.

همچنین در این فاصله زمانی، حادثۀ دیگری نیز روی داد. قرقره‌ای را که برای حمل وسایل و ملزومات به بالای دکل برده و طنابی از آن آویزان بود، بر اثر فشار باد، طناب از آن رها شده و در پی آن صدای انفجاری شنیدیم. طناب از آن بالا افتاده بود روی مین‌های کاشته شده در اطراف دکل و موجب انفجار شده بود!! این بار هم به لطف خدا جان سالم به در بردیم!

(در آن زمان بمنظور جلوگیری از نفوذ ضد انقلاب به داخل فنس محوطه سایت، اطراف آن را مین گذاری کرده بودند. این میدان مین به علت تنگ و باریک بودن محوطه، در فاصله نزدیک و دو متری از دکل قرار داشت، و لذا با افتادن هر شیئی از بالای دکل، امکان داشت که مینی منفجر شود!!)


به هر ترتیب پس از ساعت ها آویزان ماندن و به صورت آُریب کار کردن بین زمین و هوا در ارتفاع بلند - البته با کمر بند ایمنی – ، وزش باد سرد استخوان سوز و فشار کار مشقت زا به پایین آمدیم. بچه ها و نگهبان کُرد سایت به طرف ما دویدند و با دیدن آن وضعیت دلشان به حال ما سوخت. دستانمان یخ زده و کاملاً بی‌حس شده بود. ما را به داخل سالن دستگاه بردند. برای کاستن از درد، دستانمان را به طرف شوفاژ کنار دیوار گرفته و به آن چسباندیم . . . که دادمان درآمد ... دردمان شدت گرفت!  .... مدتی طول کشید تا حالمان بهتر شد و حالا نوبت رفع گرسنگی بود. برادران علی افشاریان و محمد نانکلی که در اتاق دستگاه بودند، شامی تدارک دیده و آن مخلوطی از کنسرو ماهی و لوبیا به همراه نان بود که بر روی هیتر برقی گرم کرده بودند. پس از انجام کار سخت، قوت و انرژی مان از دست رفته بود. و این طعام ساده، بسیار چسبید بطوری که تا به حال به یاد ندارم در طول عمر خود چنین غذای لذیذی خورده باشم!!

 

 در آن زمان به علت نامنی جاده ها، امکان خارج شدن از محل سایت و پایین آمدن از کوه وجود نداشت زیرا هر لحظه احتمال داشت در کمین ضد انقلاب بیافتیم. لذا صلاح را در آن دیدیم شب را در همانجا بگذراندیم. برای خوابیدن، نزد نیروهای ارتش یا ژاندارمری که مسئولیت حفاظت از سایت را داشتند رفتیم تا در کانکسِ آنها استراحت کرده، شب را سپری کنیم، . . . ولی جانتان بی بلا!! . . . من از درد شانه و دست نتوانستم بخوابم و تا صبح به خود پیچیدم! زیرا در آنجا هیچگونه امکاناتی از قبیل "کمک های اولیه" ... نبود. نفت به سختی به آنجا می رسید، برای غذا و نان جیره خشک داشتند و آب را هم از ذوب برف و یخ تهیه می کردند.


(نقل از 📚کتاب: "خاطرات و مخاطرات"—✍️ع ق – مدیر گروه واتساپ "دفاع مقدس"

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۰۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی