دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 589

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۰۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

#عفو_بی_نظیر

عبداللَّه بن عباس می‌گوید: وقتی پیامبر اکرم(ص) به جنگ بنی انمار می‌رفتند، در محلی فرود آمدند و سپاه اسلام نیز توقف کرد.
در آنجا از لشکر دشمن کسی دیده نمی شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای انجام کاری از لشکر دور شدند.
در همان حال، باران شروع به باریدن کرد، به طوری که آب زیادی بر زمین جاری گردید و برگشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را دشوار نمود و بین ایشان و لشکر فاصله انداخت.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بدون هر وسیله دفاعی در زیر درختی نشستند تا باران و جریان آب کاهش یابد که در این هنگام «حویرث بن حارث مُحاربی» ایشان را مشاهده کرد.
به یاران خود گفت: "این محمّد است که از اصحاب خود دور افتاده است، خدا مرا بکشد اگر او را نکشم!!"
به طرف حضرت حرکت کرد و چون نزدیک ایشان رسید شمشیر کشید و حمله کرد و گفت: "چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟"
حضرت در این هنگام، در زیر لب این دعا را زمزمه می‌کردند: «اللهم اکْفنی شَرَّ حویرث بن الحارث بما شئت»
[خداوندا! هرگونه که می‌خواهی مرا از شرّ حویرث حفظ فرما]
همین که حویرث خواست شمشیر خود را با قدرت بر حضرت فرود آورد، لغزید و شمشیر از دست او افتاد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سرعت شمشیر را از زمین برداشتند و فرمودند: "اکنون چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟"
عرض کرد: هیچ کس.
حضرت فرمود: ایمان بیاور تا شمشیرت را به تو بازگردانم.....
گفت: "ایمان نمی آورم امّا پیمان می‌بندم که با تو و پیروانت نجنگم و به کسی که بر علیه توست کمک نکنم"
حضرت شمشیر را به او داد. حویرث سلاح خود را گرفت و گفت: "واللَّه! تو از من بهتری"
وقتی حویرث به طرف یاران خود برگشت، پرسیدند: "چه شد که شمشیر کشیدی امّا پیروز نگشتی؟ و چه شد که افتادی در حالی که کسی تو را نینداخت؟"
گفت: "همین که شمشیر را کشیدم مثل این که کسی بر کتف من بزند بر زمین افتادم و شمشیر از دستم افتاد. محمّد آن را برداشت و اگر می‌خواست مرا بکشد می‌توانست ولی نکشت، به من گفت: اسلام بیاور، قبول نکردم امّا پیمان بستم با او نجنگم و کسی را بر علیه او نشورانم."
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرمایند:
اَلْعَفْوُ لایزیدُ الْعَبْدَ اِلاَّ عِزّاً، فَاعْفُوا یعِزُّکُمُ اللَّهُ.
[عفو جز بر عزّت انسان نمی افزاید، عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند.]
📙(محجة البیضاء، ج 4، ص 147)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۱۲
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی