حکایت زیبا 587
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت.
پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان.
پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟
پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت.
داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:350 سال!!
داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پیرزن گفت: چرا؟
پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند.
پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟
حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند.
پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.
🍸برچرخ فلک مناز که کمر شکن است ;
🍸بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است ;
🍸مغرور مشو که زندگی چند روز است ;
🍸در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است .