حکایت زیبا 567
شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۷ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد رسی #صلوات در قبـر
شبلی نقل نموده است:
من همسایه ای داشتم که وفات نمود.
او را خواب دیدم،
از او پرسیدم: خدا با تو چه کرد؟
گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم،
و رنج های عظیم کشیدم.
از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر،
زبان من از کار باز ماند.
با خود می گفتم : واویلاه،
این عقوبت از کجا به من رسید؟
آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم.
آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند.
ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ،
میان من و ایشان حایل شد
و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را
به نحو خوب بدهم ،
از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی؟
گفت: من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرستادی آفریده شده ام، و مامورم در هر وقت و هر جا که در مانی به فریاد تو رسم
۰۰/۰۹/۲۷