دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مسیح کردستان 54

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

💠 .. #متوسلیان سراسیمه بی سیم زد به #بروجردی و گفت: "گاومان زایید. کال کال در دست ماست اما دوست صمیمی رئیس جمهور از آب درآمده."

- بروجردی: این خبر را مخفی نگه دارید تا بعد.

- متوسلیان: پیشمرگان جشن گرفته اند و منتظرند اعدامش کنند. بهتر است او را بسپاریم به همین ها

- بروجردی: نه، نه احمدجان. با احساسات تصمیم نگیر. خودم موضوع را دنبال می کنم.

🔸صبح روز بعد، پیامی از وزارت کشور به #متوسلیان مخابره شد که همه #اسرای_دزلی را به تهران منتقل کنند. #متوسلیان رفت سراغ #کال_کال. نگاه نگران پیشمرگان آشفته اش کرده بود: "اگر این مرد آزاد شود، باز هم سراغ ما خواهد آمد."

این حرفها را پیر مردی که خودش را از کوه و کمر به #دزلی رسانده بود می‌گفت. در حالی که اشکش بیرون زده بود ادامه داد: "او را بسپارید به ما. همه عواقب آن را به عهده خواهیم گرفت. می بریمش همان جایی که نُه پاسدار را اعدام کرد. کاری خواهیم کرد که قلب ملت کُرد آرام گیرد."

پیرمرد با غضب این حرف ها را می‌زد. چند پیشمرگ کال کال را کت بسته به سمتی می بردند که آن پیرمرد نشان می داد. #متوسلیان مستأصل بود. قدرت جلوگیری از این کار پیشمرگان را نداشت. دنبال پاسخ نامه وزارت کشور بود. وقتی #کال_کال را از کنارش عبور میدادند نگاه هر دو به هم افتاد. کال کال سر پایین انداخت و تسلیم شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۲۲
داود احمدپور

نظرات  (۱)

خداوند روح شهدا رو شاد و ما را شرمندهو خجل از شهدا نکند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی