دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سردار خانه دار

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۵۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

زنـگ زده بـود کـه نمـی توانـد بیایـد دنبالم.بایـد منطقـه مـی ماند.خیلـی دلـم تنـگ شـده بـود.
آن قـدر اصـرار کـردم تـا قبـول کردخـودم بروم.مـن هـم بلیـت گرفتـم و بـا اتوبـوس رفتـم اسـلام
آباد.کـف آشـپزخانه تمیـز شـده بود.همـه ی میـوه هـای فصـل تـوی یخچـال بـود،
تـوی ظرفهـای
ملامیـن چیـده بودشـان.کباب هـم آمـاده بـود روی اجـاق ،بـالای یخچـال یـک عکـس از خـودش
گذاشــته بــود، بایــک نامه.وقتــی مــی آمــد خانــه، خانــه مــن دیگــر حــق نداشــتم کار کنم.بچــه
راعـوض مـی کرد.شـیر بـراش درسـت مـی کـرد سـفره را مـی انداخـت و جمـع مـی کرد.پـا بـه پـای
مـن مـی نشسـت لباسهـا را مـی شسـت ،پهـن مـی کرد،خشـک مـی کـرد وجمـع مـی کـرد.

راوی همسرشهید عباس کریمی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۱۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی