دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید باکری 31

شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

نشستهام کنار آقا مهدی و بغلش کردهام. دستانم خیس خون است. آقـا مهـدی،
لبخند بیرنگی میزندو میگوید: »دیدی ابراهیم، خدا ما را هم از زیـر آتـش نمـرود
گذراند«.
میگریم و به جاده چشم میدوزم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۱۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی