دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید چراغچی

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ولــی الله تــوی خانــه علیــا مخــدره صدایــم مــی زد.هیــکل درشــتی داشــت و مــن ریــزه بــودم.
خیلـی متواضـع بـود تـا حـدی کـه کفـش هایـم را جلـوی پایـم جفـت مـی کرد.مـی شـنیدم کـه
بـه طعنـه مـی گویند:آقاولـی الله کفشـای ایـن جوجـه روبرایـش جفـت مـی کنـه.
آخـه، ظاهـرش
خیلـی خشـن بـه نظـر مـی آمد.باورشـان نمـی شـد. بـاور نمـی کردنـد کـه چقـدر اصـرار داره بـه
مــن کمـک کنـه.او بسـیار حسـاس بـود و روحیـه بسـیار لطیفـی داشـت.

راوی:همسر سردار شهید ولی الله چراغچی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۸/۳۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی