مسیح کردستان 37
بسم الله الرحمن الرحیم
هدایت گزارش کامل زندان های جنگ #سنندج را آماده کرده بود. #بروجردی درصدد بود از طریق توبه عده اعدامی ها را کاهش دهد. او از قاضی ویژه این موافقت را گرفته بود که به افراد نادم یکبار دیگر فرصت زندگی دهد. «از دل زندان هم میتوان افرادی را از صف ضدانقلاب جدا کرد.»
🔸- هدایت: این بیست و دو نفر به قتل و غارت در جنگ #سنندج اعتراف کرده اند و به آن افتخار می کنند.
- بروجردی: یعنی راهی برای توبه نمانده؟
#هدایت در این باره با #بروجردی هم عقیده بود. هر دو رفتند سمت بند مخصوص اعدامی ها که اغلب جوان بودند. #بروجردی چرخی زد و به یکی از اعدامی ها گفت: "چرا قبول نمی کنید شما در عالم مستی با سراب این گروه ها روزگار می گذرانید، چرا؟" چرای آخرش با صدای بلند بود.
🔹جوانی که در شاخه سیاسی #کومله فعالیت می کرد نیم نگاهی به او انداخت و گفت: "چرا نمیخواهید قبول کنید شما برده آخوندی بنام #خمینی هستید؟ چرا از آزادی واهمه دارید و ما را از آن محروم می کنید؟ بکشید ما را تا راهمان آبیاری شود."
💠 #بروجردی گفت: "من تشنه آزادی هستم. اگر بدانی چه راه طولانی برایش پیمودم. این آزادی ای که شما در این چهار ماه در #سنندج پیاده کردید، سرابی بیش نیست. فرماندهی شما برای رسیدن به این آزادی زن ها و کودکان را قربانی کردند نه دشمنان قسم خورده را. شلیک گلوله ای در کام کودکی که شیر خشک می خواست، کجایش آزادی است؟"
🔸 #هدایت حواسش به زندانی ها بود که #بروجردی را غافلگیر نکنند. جلو رفت و به او تذکر داد: "حکم اعدام این ها صادر شده، خیلی به آن ها اعتماد نکن."
#بروجردی با صدای بلند گفت: "از نظر من هنوز این جوان ها مستحق اعدام نیستند." صدای خنده چهار نفر به تمسخر از کنج زندان بلند شد: "فکر می کند با بچه طرف است."