دست مرا بوسید
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۳:۴۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
یـادم هسـت روزی کـه مصطفـی آمـد دنبالـم ، قبـل از آن کـه ماشـین را روشـن کنـد دسـت مـرا گرفـت و بوسـید ، مـی بوسـید و همـان طـور بـا گریـه از مـن تشـکر مـی کـرد. مـن گفتـم: بـرایچـه مصطفـی؟
گفـت: ایـن دسـتی کـه ایـن همـه روزهـا بـه مـادرش خدمـت کـرده بـرای مـن مقـدس اسـت و بایـد آن را بوسـید.
گفتـم: از مـن تشـکر مـی کنید؟خـب ، ایـن کـه مـن خدمـت کــردم مــادر مــن بــود، مــادر شــما نبــود، کــه ایــن همــه تشــکر میکنیــد.
گفت:دســتی کــه بــه مـادرش خدمـت کنـد مقـدس اسـت و کسـی کـه بـه مـادرش خیـر نـدارد بـه هیـچ کـس خیـر نـدارد . مـن از شـما ممنونـم کـه بـا ایـن همـه محبـت وعشـق بـه مادرتـان خدمـت کردیـد.
برشی از زندگی شهید مصطفی چمران - به روایت همسرش غاده
۰۰/۰۸/۰۵