مسیح کردستان 25
بسم الله الرحمن الرحیم
بروجردی خسته و کوفته وارد پادگان #سنندج شد و مستقیم رفت سراغ گلزاری. پشت میز نشست و قلم دست گرفت و گزارشی از اوضاع منطقه نوشت، از مظلومیت #صیاد و بسیاری از ارتشی ها، از سرهنگ معصومی که روز گذشته در #گردنه_خان در گرداب خودخواهی یک سرهنگ دیگر مظلومانه شهید شد، از گلایه ها و اشک ریختن #صیاد و سی شهید گردنه خان نوشت. مخاطب او در نامه امام بود. به گلزاری گفت که خودش آن را تایپ کند. سمت چپ نامه هم نوشته بود «محرمانه» نامه را داخل پاکت گذاشت و درش را پلمپ کرد.
🔸 از دو ماه پیش که #ابوشریف [عباس آقازمانی] فرماندهی کل سپاه را با حکم #بنیصدر گرفت، متوجه عکس العمل هایی شد و می دانست برای او چه نقشه ای کشیده اند. با این همه، در این باره چیزی ننوشت. ابوشریف در انتظار تایید حکمش از طرف امام بود؛ گرچه بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا آن حکم را امضا کرد.
🔹این نامه را بگیر و راهی تهران شو. فقط خودت. می فهمی گلزاری! خودت. به کسی هم اعتماد نکن. میروی دفتر امام و به خودش میرسانی.
کمی تامل کرد و گفت: "اگر موفق نشدی به افرادی که می گویم برسان. آیت الله #بهشتی و یا آیت الله #خامنهای. یک وقت دست افرادی که با بنیصدر ارتباط دارند نیفتد. این افراد هنوز باورشان نشده که آلت دست عده ای منافق و توده ای قرار گرفته اند. تا این #بنیصدر را به خاک سیاه ننشانند ول کن او نیستند."
💠 - گلزاری: امروز مرا احضار کرده اند بروم دفتر هماهنگی سپاه.
- بروجردی: اول این نامه را برسان به امام بعد برو پی کارت.
#بروجردی سر خاراند و کنجکاو پرسید: "چه کارت دارند؟"
در نگاه مشکوک گلزاری چیزهایی می خواند اما تمایلی به اعتراف آن نداشت. حتی دوست نداشت ذهن او را خراب کند. نمی خواست بگوید می داند که با او چه کار دارند.
در نامه به امام هم هیچ اشاره ای به این موضوع نکرده بود.
- بروجردی: خیلی به این حرف ها توجه نکن و زودی برگرد #سنندج. حواست باشد که یک وقت وسوسه نشوی.
- گلزاری: منظورت چیست محمدآقا؟
- بروجردی: خودت متوجه خواهی شد. باید برگردم منطقه. #متوسلیان در #مریوان گیر کرده. با ضربه ای که دیشب به ستون ارتش و گردان سپاه اراک وارد شد شاید تا چند روز نتوانیم به #متوسلیان کمک کنیم. هر چند، او از آن آدم هایی نیست که کمر خم کند. او در شرایط بحرانی یک نابغه است.