دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مسیح کردستان (19)

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئول اسلحه خانه تسلیم نشد. یکی از همراهان #متوسلیان کفری شد و هر دو را کنار زد و با شلیک اولین گلوله درویش پرید جلو و اسلحه را از دست آن پاسدار گرفت. با ورود #بروجردی همه کنار کشیدند. همین که سر و کله جعفری پیدا شد بروجردی نگاه غضبناکی به او انداخت و گفت: "بنا نداری این بساط را جمع کنی؟"
- جعفری: ما آبمان تو یک جوی نمیرود.

- بروجردی: غروب بیا دفتر تا صحبت کنیم. حرف زدن از اختلاف جلوی این همه پاسداری که قرار است امشب به کام مرگ بروند چه معنی دارد؟
🔸اولین بار بود که جعفری با خشم او روبرو میشد. در نگاهش حکم عزل را به عینه میدید. #متوسلیان اسلحه ها را تحویل گرفت و رفت تو محوطه. یک جیپ با تفنگ 106و عدهای پاسدار منتظر او بودند.
قد بلند و لاغر
#متوسلیان برگشت سمت #بروجردی. قدمهایش، دستور دادنش، رفتارش، همه در دایره نگاه کنجکاو او قرار گرفته بود تا با همین مشخصات به لیست افرادی اضافه شود که در آینده لازمش داشت. جلو رفت
و خیلی آرام گفت:
"شما که وارد عمل بشوید فرمانده سپاه با همان محدود افراد خود از سمت شهر وارد عمل خواهد شد. #پاوه را برای ورود فرماندار جدید [ #ناصر_کاظمی] آماده کنید. با او مدارا کنید و باهم بسازید."
# -🔹متوسلیان: به شرطی که در کنار ملاقات با سران دمکرات ما را هم داخل آدم بداند.
- او فرماندار همه مردم است. اگر شما با او مدارا کنید بقیه پاسدارها حساب کارشان را میکنند.
- روی من حساب کن. روزهای سختی را برایت پیش بینی میکنم.
- اگر بخواهی در کردستان ماندگار شوی باید از این روزهای سخت عبور کنی. سعی کن آستانه صبرت را بالا
ببری.

#متوسلیان سینه جلو داد و در آغوش گرمش آرام گرفت

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی