دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید تهرانی

دوشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بــه اطرافیانــش بســیارمحبت میکــرد. بــه مــن خیلــی محبــت داشــت. شــاید بــاور نکنیــد،
امامیآمــد مــن را میبوییــد و میبوســید؛ مثــل کســی کــه گلــی را بــو میکنــد،
مــن را میبوییــد.
میگفـت همـهی افتخـار مـن ایـن اسـت کـه مـادری فـداکار مثـل تـو دارم. بـه مـن میگفـت هـر
چیــزی کــه لازم داری و میخواهــی بــه مــن بگــو و چــرا بــه بچههــای دیگــرت میگویــی؟ بگــذار
ایـن اجـر بـه مـن برسـد. مـن ذرهای ناراحتـی از ایـن پسـرم نـدارم. ماننـد یـک پسـر هجـده سـاله،
شــیرینزبان و خنــدان بــود

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۰۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی