دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید ارسنجانی

يكشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ادب فرمانده گردان

دم اذان صبــح آمــدم نمازبخونــم، دیــدم از دم در صــدا مــی آد. در رو بــاز کــردم، دیــدم اصغــر روی پلـه نشسـته. بغلـش کـردم و دیـدم داره یـخ مـی زنـه. آوردمـش پـای بخـاری. گفتـم: ننـه، کجـا بـودی؟ چـرا در نزدی؟گفـت : نصـف شـب بـا آقاسـید آمـدم. دیـدم شـما خـواب هسـتید؛ در نـزدم کـه مزاحـم خـواب شـما شـوم. صبـر کـردم تـا وقـت نمـاز کـه بیـدار شـوید، در رو بـاز کنیـد
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۰۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی