حکایت زیبا (489)
بسم الله الرحمن الرحیم
دختر کوچولو به مهمان گفت :
" میخوای عروسکامو بیارم ببینی ؟! "
🔻 مهمان با مهربانی جواب داد:
بله ... حتما ....
دخترک دوید و همه ی عروسک ها را آورد ....
بعضی از اونا واقعا با نمک بودن ...
ولی در بین اونا یک عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود
🔻مهمان از دخترک پرسید:
کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ... ؟!
و پیش خودش فکر کرد حتما اونی که از همه قشنگ تره ...!!!!
اما خیلی تعجب کرد
وقتی دید دخترک به عروسک تکه پاره ای ک یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت :
" اینو "
🔻مهمان با کنجکاوی پرسید:
اینکه زیاد خوشکل نیست ؟!!
دخترک جواب داد:
" آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه ....
اونوقت دلش می شکنه !! "
مهربونی یعنی این …
زندگی فردا نیست،
زندگی امروز است، زندگی قصه عشق است و امید،
صحنه ی غمها نیست.
به چه می اندیشی؟ نگرانی بیجاست،
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست،
پای در راه گذار،
راهها منتظرند،
تا تو هر جا که بخواهی برسی،
پس رها باش و رها،
تا نماند قفسی.