وقتی باور مشکل داره
بسم الله الرحمن الرحیم
در شهر قدم میزنم، مردی را میبینم روزه میخورد و بهانهاش این است که، مواد غذایی گران شدهاند و ما که در طول سال (از گرسنگی) روزهایم !!!
آن یکی را میبینم میگوید: من لاغر هستم روزه بگیرم لاغرتر و زشت میشوم!! دیگری روزه نمیگیرد.
آن یکی روزه نمیگیرد و بهانه میآورد کار میکند و اگر روزه بگیرد سرکار ضعف میکند و جالب است کارش نشستن در مغازه است!!
بر غربت و مظلومیت خدا اشکم بر رخسار روانه میشود که بشر به هر کس که در این دنیا زورش نرسد به خدای خود چه سریع زورش را نشان میدهد و نافرمانی او میکند. قویترین وجود که در دستِ ضعیفترین مخلوق خود چگونه حقوقش تضییع میشود و او در نهایت متانت و قدرت بر بنده خود صبورانه مینگرد. کبیراً کبیرا
یاد مرحوم پدرم میافتم که در سالِ آخر عمر روزه گرفت و بر زمین ساعتها افتاد. گفتیم برویم پیش دکتر تا بگوید تو از روزه معذوری؟ گفت: قبول میکنم ولی مرا پیش دکتری ببرید که خودش روزه بگیرد و بداند روزهخواری بر روزهگیر چه اندازه سخت است و درکم کند و به این آسانی مرا از روزه معاف ندارد.
ما بر اساس باورهای که میفهمیم زندگی میکنیم همه انچه که میگویم حتما جزء باورهای ما نیست
لذا برای زندگی در مسیر حقیقت باورهایمان را طوری بسازیم که به سمت حقیقت هدایتمان کند
زبانمان را طوری تربیت کنیم که نمایش دهنده باورهای حق جو باشد نه باورهای شیطانی