عنایت حضرت زینب
بسم الله الرحمن الرحیم
*تحول کاظم*!!
در سال ۱۳۶۷ و در دوران اسارت، ما را محاکمه کردند و به مسیری فرستادند که آن را نمیشناختیم. در نهایت به زندان الرشید بغداد با سلولهای ۸ متری بدون پنجره رسیدیم که شرایط سختی داشت. پس از مدتی از سلول آزاد شدیم و به اردوگاه تکریت زادگاه صدام رفتیم. وارد اتاق شدیم و دیدم ۹۰ نفر در اردوگاه هستند که شناسایی و دستچین شده بودند. مرحوم حجتالاسلام ابوترابی سید آزادگان نیز در این اردوگاه بودند که وجودشان برای همه نعمت بود. دو نگهبان به نامهای حسین و کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با اسراء داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک میزد که ایشان تا مرز شهادت میرفت. آرزوی ما این بود که کاظم به مرخصی برود. یک هفته رفت مرخصی، ولی دو روز زودتر به اردوگاه برگشت و دیگر یک آدم دیگری شده بود. دیدیم کنار روشویی دقایقی با آقای ابوترابی صحبت هایی میکرد. بعدا از ایشان پرسیدیم کاظم چه میگفت؟ ایشان فرمودند کاظم میگفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که از من پرسید تو در اردوگاه اسراء آنها را شکنجه میکنی؟ کاظم تعجب میکند. دوباره مادر میپرسید آیا سیدی در بین اسراء هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟ دیشب حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که میگفت چرا پسرت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت میکند؟ مادر میگوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی ! کاظم که با حرف مادر تحت تاثیر قرار گرفته وشدیدا متحول و از این رو به آن رو شد.
جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تکتک ۹۰ نفر اسیران حلالیت طلبید. به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از ایشان نیز حلالیت خواست. نهایتا در حمله داعش به سوریه، کاظم به عنوان یکی از مدافعان حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت رسید...
📚 خاطره ای از سعید اوحدی از آزادگان دفاع مقدس.