قاضی باشیم نه وکیل
بسم الله الرحمن الرحیم
تحملی بر انچه هستیم در جای خود برای خود قاضی باشیم نه وکیل
واقع قضیه این است که ما خودمان را جزء موجودىها نمىدانیم. یک پارچه و گلیم پارهاى را مواظبیم، به یک فرش دقت داریم ولى خود ما پر از کدورت و رنجایم و پر از ضعفایم.شدیم نگهبان انچه که قرار بود برای ما باشد حالا ما برای او هستیم
هیزمها را هیزم شکن جمع میکند انها را با طناب میبندد طناب نقش نگهبان برای هیزم دارد تا هیزم به سلامت به مقصد برسد
این ضعفها چه بسا هزار بحران در ما ایجاد کنند، هزار درگیرى بیاورند و با خدا درگیر شویم؛خود را محروم کنیم اما بىخیالیم. دلهایمان پر از کینه و سوء ظن نسبت به یکدیگر شده است. حب یا نگهداری از اموال ما را به غفلت کشانده آیا حسادتها در ما نیست؟ یعنى ما نعمتها را ملاک ارزش نمىدانیم ؟همین رذایل باعث میشود نگاه ما به خطا برود اینکه او از من زیباتر است، رنج نمىبرم؟ اینکه او از من امکانات، ارتباطات و شرایطش بیشتر و بهتر است مرا نمىسوزاند؟ یعنى ته دلم بحرانى ندارم؟قضاوت کنیم دفاع نکنیم
و تو خیال مىکنى دلى که به اندازۀ ذرهاى حسد داشته باشد، از فضل خدا بهرهاى مىبرد؟!
حسود به خودش رحم نمیکند حال توقع رحم از خدا داشته باشد