دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شب عاشورا چه گذشت ؟

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۳۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

🏴دیشب بر دل غریبان نینوا چه گذشت؟

▪️امام (ع) به خیمه زینب علیها السلام وارد شد، نافع در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب(س) به برادر میگوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده‏ اى؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند.
▪️امام(ع) فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند»

▪️نافع میگوید: وقتى که این سخن از زینب علیها السلام شنیدم، گریه کردم، و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم.
▪️حبیب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام(ع) نبود هم اکنون با شمشیر به سوى دشمن حمله میکردم.
▪️گفتم: من گمان میبرم بانوان حرم با حضرت زینب علیها السلام این گونه سخن بگویند و پریشان گردند، مناسب است که اصحاب را جمع کنى و نزد خیمه زینب علیها السلام برویم و با گفتار خود، قلب آنها را استوار سازیم.
▪️حبیب، اصحاب را جمع کرد، و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله میکردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم.
▪️با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: «اى گروه بانوان و حرم‏هاى رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم این شمشیرهاى جوانمردان شما است که سوگند یاد کرده‏ اند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند، و این نیزه‏ هاى جوانان شما است که قسم خورده ‏اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینه ‏هاى دشمن فرو کنند»

📚مقتل الحسین مقرم ص 262 - 263.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی