دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سخن زیبا (305)

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از هر گناه توبه کنید تا خدا به شما رحم کند!


☘️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به‌نام شیخ صادق بود.

🍃روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت بُرد که مرغ مرا این جوان
دزدیده است.

🍃قاضی ، آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت.

☘️قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند ...از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد.

🔰قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید.

🔹بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگردِ قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و میگفت:

‌✨خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم..

🔴 اگر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم.

✨خدایا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی.

✨خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی.                                                                                                                                                                                                                                 ✨خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۱۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی