دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

ستارگاه هدایت 160

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید غلامرضا صالحی جانشین فرمانده لشکر27 محمد رسول‌الله(ص)  

شهید غلامرضا صالحی نجف آبادی، دوم آذر 1337، در شهرستان نجف آباد چشم به جهان گشود. پدرش علیمحمد، آزاد بود و مادرش خورشید نام داشت.

 

 دورۀ کودکی غلامرضا در نجف‌آباد و در میان مزارع سرسبز کشاورزی گذشت.

علاقه به فراگیری علوم دینی و قرائت کلام‌الله موجب شد حوزه علمیۀ حاج شیخ ابراهیم ریاضی را برای ادامۀ تحصیل انتخاب کند.

در آنجا به مدت دو سال از محضر اساتیدی چون آیت‌الله ایزدی بهره‌مند شد.

مطالعات گستردۀ غلامرضا در این دوران، مثال‌زدنی است.

در آن زمان عده‌ای از شخصیت‌های مذهبی بازداشت و تبعید شدند و ساواک حوزۀ علمیه را تعطیل کرد.

غلامرضا خطاب به مأموران شهربانی گفته بود: «این چه دولت و چه نظامی است که مخالفِ با سواد شدن مردمش است؟» و به‌ دست مأموران اذیت و آزار زیادی را متحمل شد.

پس از آن تصمیم گرفت برای ادامۀ تحصیل به قم مهاجرت و در مدرسۀ حقانی ثبت‌ نام کند ، ولی به علت مشکلات مالی موفق به انجام این کار نشد. به فکر افتاد برای ادامۀ تحصیل چند ماه کار کند ، لذا در یزدآباد اصفهان در کنار پدر به کار مشغول شد.

روزها کار می‌کرد و شب‌ها به درس خواندن مشغول بود.

این دوره هم‌زمان شده بود با انقلاب و او تا پاسی از شب به همراه دوستان انقلابی‌اش در جلسات مذهبی و چاپ و پخش اعلامیه‌ها تلاش می‌کرد.

در حال گذراندن دورۀ سربازی بود که با شنیدن فرمان امام، از پادگان محل خدمت فرار کرد و به جمع مردم انقلابی پیوست .

در بهمن‌ ماه 1357 با چند تن از دوستان خود به تهران رفت و جزء گروه محافظان در کمیتۀ استقبال از امام خمینی شد .

انقلاب که پیروز شد، ادامۀ خدمت سربازی‌اش را در کمیتۀ انقلاب اسلامی اهواز سپری کرد.

وقتی به زادگاهش برگشت، عضو این نهاد انقلابی در نجف‌آباد شد، سپس به تهران مهاجرت کرد و با شهید محمد منتظری به مبارزۀ سیاسی با گروهک‌های لیبرال پرداخت. هم‌چنین در چاپ روزنامۀ پیام شهید که زیر نظر محمد اداره می‌شد، همکاری و فعالیت کرد.

حضور در آموزش‌های نـظـامـی و چریکی در سوریه، هم‌چنین سفر به کـشورهای لیبی و الجزایر از جمله همکاری‌هایش با شهید محمد منتظری بود.  - سال1359 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد.

با آغاز جنگ تحمیلی،  به سپاه پیوست  و همراه یک گروه  صد نفری که خودش فرمانده آن بود، عازم منطقۀ سر پل‌ ذهاب شد.

در عملیات الی‌بیت‌المقدس که به عنوان فرمانده گردان عمل می‌کرد، از ناحیۀ پا به شدت زخمی و حدود دو ماه در بیمارستان تهران بستری گردید، سپس به جبهۀ غرب رفت و نزدیک یک ماه به کار شناسایی در کوهستان‌های صعب‌العبور و پُر برف منطقۀ شمال عراق مشغول شد.

با توجه به توانایی، مدیریت و روحیۀ رزمی زیادی که داشت، سال 1362 در قرارگاه حمزه سیدالشهدا مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه را بر عهده گرفت.

در عملیات قادر، نمایندۀ رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و با تلاش شبانه‌ روزی‌اش در هماهنگی‌های لازم بین این دو نیرو نقش مهمی را ایفا کرد.

از اوایل سال 1365 تا اواسط سال بعد با سِمت مسئول عملیات قرارگاه نجف در طرح‌ریزی عملیات‌های مختلف نقش فعالی را ایفا کرد.

همان‌گونه که یک طراح عملیات‌های نظامی بود، عنصری فرهنگی نیز به شمار می‌رفت و هیچ وقت از کتاب و کتابخوانی فاصله نگرفت.

از جمله مسئولیت‌هایش می‌توان به: عضویت در کمیتۀ انقلاب اسلامی، قائم مقام سپاه پاسداران نجف‌آباد، فرمانده گردان در لشکر8 نجف‌اشرف، معاون رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، مسئول عملیات قرارگاه نجف و قائم‌ مقام لشکر27 محمد رسوال‌الله(ص) اشاره کرد.

سردار سرلشکر ایزدی دربارۀ ایشان می‌گوید: «نقش او در دفع حمله‌های دشمن در استراتژی دفاع متحرک، به یادماندنی است.»

تنگۀ ابوغریب (عین خوش دهلران) در 22 تیر ماه 1367 حکایتی عجیب از پرواز غلامرضا داشت . سی سال بیشتر نداشت و هنگامی که قائم مقام لشگر 27 حضرت رسول (ص)  بود گردان عمار لشگر را به جلو حرکت می‌داد، اصابت ترکش گلولۀ توپ دشمن به پاها و بدنش، او را به زمین انداخت و به مقام وصال رساند.. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

آخرین کلام او در واپسین لحظه‌های زندگی سعادتمندانه‌اش ذکر مقدس «یا حسین» بود .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۲۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی