موسی و داود نبی
بسم الله الرحمن الرحیم
انکه از تاریخ عبرت نگرفت در میدان هنگامی تنبیه و خسارت هم عبرت نمیگیرد
تجربه کردن تجربه دیگران یعنی نه تنها تدبیر ندارد بلکه عقل هم ندارد و کسی که عقل ندارد دین ندارد
درس گرفتن از یک تجربه تاریخی
با ورود زاکانی به عرصه انتخابات، داستان داوود نبی و هارون برادر موسی کلیم الله در ذهنم تداعی شد و هر چه پیشتر رفت بیشتر به این باور رسیدم که او را امده تا از توانمدیش در طول انقلاب برای حفظ انقلاب استفاده کند او را معبر زن انقلاب بنامم.
🔸 خلاصه داستان داوود نبی از آنجایی شروع می شود که برادران بزرگش به جنگ با جالوت رفته بودند و پدرش از نگرانی، او را برای گرفتن خبری از سلامتی آنان روانه کرد، او وقتی بهم خوردگی لشکر را در میان عربده کشی های جالوت دید، فلاخن(قلاب سنگ) خود را تجهیز کرد و یک سنگ روانه پیشانی جالوت کرد و با یک سنگ، هم کار او و هم لشکر دشمن را یکسره کرد.
موسی پیامبر برای سخن گفتن با فرعون برادرش را همراه برد چون قدرت بیان بالایی داشت
🔹داوود در واقع برای جنگ و جایزه کشتن جالوت نرفته بود. او فقط رفته بود خبری از برادران بگیرد و برود، اما اینگونه در پیروزی موثر شد
🔸 تشابه عمل داوود نبی را با زاکانی در این می بینم که او برای ریاست جمهوری نیامده بود بلکه از وزارت کشور رد می شد که دید چه کسانی چگونه برای کاندیدهای جبهه انقلاب عربده کشی می کنند و اینگونه شد که دیدید...
با ورودش فهمیدم امده است تا با توانمندیش و فرصت تبینش بی محابا به مکر دشمنان اینده بزند میدان رقابت نیاز به قربانی داشت او قبول کرد بعد از پایان رقابت ماندنش نیاز نیست لذا میدان را ترک میکند
🔻پ ن:
البته جایزه او در پیش خدا محفوظ است و حبی که در دل یکایک حزب اللهی ها از او به یادگار مانده است.