دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

امام زمان عج (248)

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۰۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

🌿یه منتظر واقعی:

🔺۱- "جون عزیز نیست"

🍀محمد بن بشیر در همان ایام محرم، پسرش بدست کفّار اسیر شد. وقتی خبر به امام حسین رسید، حضرت از او خواستند که برود و هدیه ای یا پولی به آنان دهد تا آزاد شود ولی او گفت: درنده های بیابان زنده زنده مرا بخورند، اگر من چنین کاری بکنم. پسرم گرفتار است، باشد، مگر پسر من از شما عزیزتر است؟ (بحارالأنوار ج ۴۴)

🔺۲- "اسیر پول نیست"

🍀مردی صابون فروش، خیلی علاقه به دیدن امام زمان داشت. بالاخره قرار شد روزی توسط یکی از ابدال به خدمت امام زمان برسند. در مسیر باران گرفت و مدام به فکر صابون هایش بود که لِه و خراب شده اند. وقتی خدمت حضرت رسیدند، امام فرمود او را برگردانید، همانا او مرد صابونی است...

🔺۳- "توی کسب وکارش دقت داره و حسّاسه"؛ مثل داستان پیرمرد قفل ساز...

🔺۴- "برای آوردنِ امامش بیکار نِمیشینه" ؛ چرا که افضل الاعمال، انتظار الفرج...

🔺۵- "برا ظهور امامش زیاد دعا میکنه"

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی