دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

ستارهای هدایت (146)

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۰۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


بعد از روبوسی با حاج همت و پیاده شدن همه بچه‌های گردان، به سرعت به خط شدیم و در یک ستون نظامی، از نقطه رهایی، پیاده به سمت جبهه طلائیه به راه افتادیم.
سید ابراهیم کسائیان فرمانده گردان در جلوی این ستون نظامی حرکت می‌کرد و احمد حاجی‌خانی معاون گردان هم در انتهای ستون بود. بایستی قبل از طلوع آفتاب، مسیر طولانی تا محل درگیری با نیروهای بعثی را طی می‌کردیم. برای همین، نیروهای گردان با وجود داشتن ادوات و تجهیزات نظامی سنگین، تمام شب را بدون استراحت، به سختی دویدند. یکی از بهترین نمازهایم، یعنی نماز صبح پنج‌شنبه یازدهم اسفند ۶۲ را هم در همین وضعیت خواندم.
درحالیکه با بی‌سیم پی‌آرسی ۷۷ و گوشی به دست نزدیک به شهید کسائیان در حرکت بودیم، به ناگاه صدای دلنشین نقطه رهایی دیشب، باز به گوشم خورد، ولی این مرتبه از طریق بی‌سیم:
«کساء کساء همت»

«کساء کساء همت»
ابراهیم همت، خود پشت دستگاه بی‌سیم قرار گرفته بود و
ابراهیم کسائیان را صدا می‌زد. در شرایط عادی، معمولا بی‌سیم‌چی قرارگاه و یا فرمانده لشگر، تماس اولیه را برقرار می‌کردند، ولی زمان تنگ بود و فرمانده نمی‌خواست لحظه‌ای را هم در هماهنگی واحدهای نظامی از دست بدهد.
دوباره غرق شادی شدم و از خوشحالی داد زدم: جانم حاجی، به گوشم!
حاج همت نگران زمان بود و در صحبت با کسائیان فرمانده گردان تاکید کرد: «ابراهیم، پشت دستت را نگاه کن» که حاکی از آن بود که حواست به ساعت مچی‌ات باشد که زمان زیادی تا روشنایی روز و تشدید شرایط باقی نمانده است.
گردان میثم به هرصورت خود را به خط مقدم رساند و در پشت جاده خاکی کوتاهی سنگر گرفت. با روشن شدن کامل هوا، نیروهای بعثی پاتک سنگین خود را شروع کردند. علیرغم آنکه، دشمن نسبت به موقعیت ما تسلط داشت و علاوه بر آتش تهیه سنگین خمپاره و ادوات، با مسلسل‌های سنگین دوشکا و ضدهوایی کالیبر ۲۳ بصورت تیغ‌تراش و همچنین تانک‌های خود، آتش سنگین بدون وقفه‌ای را روی موقعیت ما می‌ریخت، ولیکن بچه‌های گردان انصافا مقاومت جانانه‌ای کردند. ولی پس از ساعت‌ها مقاومت، بخاطر اینکه تنها راه لجستیکی و پشتیبانی نیروها، کاملا زیر آتش دشمن بود، خودروهای حامل مهمات هم مورد اصابت قرار می‌گرفتند تا جائیکه من شخصا شاهد بودم، یک آمبولانس هم مورد هدف تانک‌های عراقی قرار گرفت.
تعداد زیاد شهداء و مجروحین و تمام شدن مهمات برای تعداد اندک رزمنده باقیمانده گردان، چاره‌ای بجز عقب‌نشینی برجای نگذاشت. در آن روز، همه بچه‌ها جانانه جنگیدند و فداکاری کردند ولی تهمتن این پهلوانان، احمد حاجی‌خانی بود که در آن شرایطی که واقعا غیرقابل ترسیم است، مردانه ایستاد تا آخرین نفر هم امکان بازگشت به عقب پیدا کند. در آخرین لحظات هم، احمد حاجی‌خانی، بجای بازگشت به عقب، راه بالا و رسیدن به جوار رحمت الهی نصیبش شد.
پهلوان اسطوره‌ای ما یعنی حاج همت هم در جریان همان عملیات و در روز چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ و در حالیکه همچون یک رزمنده عادی، در حال جابجایی نیروها بود، سر به آستان الهی تقدیم کرد!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۱۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی