دلنوشته 23
بسم الله الرحمن الرحیم
✍️وقتی دلخوش از امنیتی که زیر سقف خانههای مان برایمان ساخته بود، خواب بودیم. بهتزده شدیم و زبانمان به گفتن نام شهید کنار اسم «حاج قاسم» نمیچرخید. زبان که نچرخد و دل نپذیرد باید راه بیفتی توی شهر تا حاج قاسم محور مقاومت را پیدا کنی
عزاداری و مشکی کردن شهر که تمام شد، حاجی رسید با دوستانش. شهر به شهر روی دستها گشت و اشک بود که به زمین و زمان میبارید.
گفتند مثل تشییع روحالله است. بچههایی که امام خمینی را ندیده بودند همدیگر را نگاه کردند و گفتند: «پس این عشقی بود که سالها توی کتابها و روایتها خواندیم و نتوانستیم تصورش کنیم.»
پنج شنبهای که هفت روز از آسمانی شدن حاج قاسم میگذشت ایرانیها را وارد برهه جدیدی از تاریخ کرده بود. برههای که در آن «انتقام سخت» از آمریکا دیگر فقط یک رویا برای مظلومان عالم نبود.
ایران به خونخواهی سپهبد شهیدش موشکهایش را راهی یک پایگاه نظامی آمریکایی در عراق کرده بود تا به دنیا نشان بدهد که «مرگ بر آمریکا» فقط یک شعار نیست.امریکا ابرقدرت نیست لولوی که ما را از ان میترساندن زیر اماج موشک های اقتدار ایرانی های در هم کوبیده شد تا چند روز گیج بودند
برف میبارد و رد پاهای جامانده در خیابان فلسطین به سمت حسینیه امام خمینی(ره) میرود. ما از غم سردار در خود شکسته بودیم، عزاداری کرده بودیم، او و همراهان شهیدش را تشییع کرده بودیم؛ به آمریکا سیلی زده بودیم اما هنوز به رهبرمان سرسلامتی نداده بودیم. مردم هفت روز بعد از شهادت حاج قاسم میرفتند به حسینیه امام خمینی(ره) تا بگویند فقط در کنار رهبرشان دلشان آرام است.
حاج قاسم زمانی که کنار رزمندگان مدافع حرم نماینده امریکا؛اسرائیل ؛عربستان؛فرانسه ؛ترکیه و قطر یعنی داعش را تار میکرد فقط در محور مقاومت فرماندهی میکرد اما وقتی که به شهادت رسید تمام جهان را هوشیار و رزمنده کرد دنیا یکپارچه فریاد شد
حاج قاسم شهید قیامت بپا کرد