دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید باقری (31)

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۱۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عصر بود که از شناسایی آمد.
انگار با خاک حمام کرده بود
از غذا پرسید
نداشتیم یک از بچه ها تندی رفت ، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت

کباب ها را که دید ، گقت : این چیه ؟
 بشقاب را زد کنار و گفت: هرچی بسیجی ها خوردن ، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی