دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید باقری (29)

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان

و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود،

اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت

در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای،

چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست

 من واقعاً احساس خوشبختی می کردم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۲۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی