دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (300)

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۳۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


امام باقر علیه السّلام فرمود:

در زمان حضرت هود علیه السّلام عدّه‏ اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا کند خداوند باران رحمتش را نازل کند، در این هنگام پیر زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنین دعایى نمى‏کند؟

مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اکنون در میان مزرعه مشغول آبیارى است، به آنجا بروید، ما نزد او رفتیم، هود هر قسمتى را که زراعت مى‏کرد مى ‏ایستاد و دو رکعت نماز مى‏خواند، در این هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چیست؟

گفتند: ما براى حاجتى آمدیم ولى چیزى شگفت انگیزتر از حاجت خود مشاهده کردیم.

گفت: چه دیدید؟ گفتند: پیر زن بد زبان و فحّاشى را دیدیم که از منزلت خارج شد و بر سر ما فریاد کشید.

فرمود: او همسر من است و من دوست دارم که سالها زنده بماند.

گفتند: اى پیامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟

گفت: زیرا هیچ مؤمنى نیست، جز آنکه کسى را دارد که اذیّتش کند، من هم خدا را شکر مى‏کنم که اذیّت‏ کننده ‏ام را زیر دستم قرار داده، و اگر چنین نبود کسى بدتر از او بر من مسلّط مى‏شد.

📚 مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار،
ص 287-288

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۲۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی