دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید باقری (27)

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۳۶ ب.ظ

100 خاطره کوتاه از سردار شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)

بسم الله الرحمن الرحیم


96- باران تندی می بارید. خیس آب شده بود. آب رود خانه تا روی پل بالا آمده بود. بچه ها باید برای عملیات رد می شدند. خودش آمده بود پای پل ، بجه ها را یکی یکی رد می کرد.

97-
تا رکعت دوم با جماعت بود.نماز تمام شد، اما حسن هنوز وسط قنوت بود.

98-
مثل همیشه صبح زود نرفت . ناخن های نرگس را گرفت. سر به سرش گذاشت و بازی کرد. می گفت « ببین پدر سوخته چه قدر شیرین شده. خودشو لوس می کنه .» یکی دوبار رفت بیرون،دوباره برگشت . چند تا کاست داد و گفت « حرف های خوبی داره. گوش کن،
حوصله ات سر نمی ره.» همیشه می گفتم « به دوستات بگو اگه شهید شدی، من اولین نفری باشم که باخبر می شم.» از صبح اخبار گوش نکرده بودم . دوستم تلفن کرد و گفت « اخبار گفته چند نفر شهید شدند.اسم مجید بقایی رو هم گفتن.نفر اول را نشنیدم کیه .» نخواستم باور کنم نفر اول غلام حسین است.

99-
روزهای آخر بیش تر کتاب « ارشاد » شیخ مفید را می خواند . به صفحات مقتل که می رسد، های های گریه می کرد. هرچه گفتند «تو هم بیا بریم دیدن امام» گفت « نه، بیام برم به امام بگم جنگ چی ؟ چی کار کردیم ؟ شما برید، من خودم تنها می رم شناسایی » گلوله ی توپ که خورد زمین ، حسن دستی به صورتش کشید . دو ساعتی که زنده بود، دائم ذکر می گفت. فکر نمی کردم که دیگه این صدا را نشنوم.

100-
بلند بلند گریه می کردند . دخترش را که آوردند، گریه ها بلند تر شد. شانه های فرمانده سپاه می لرزید. بازوش را گرفتم گفتم « شما با بقیه فرق دارین. صبور باشین.» طاقتش طاق شد . گفت «شما نمی دونین کی رو از دست دادیم. باقری امید ما بود، چشم دل وامید ما....»

شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد.
 

 

با همسرش قرار گذاشته امروز ناهار میاد خانه
همسرش گفت نان نداریم نان بخربیار

بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو

گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه

گفتم: « این سهم توست. می تونی دور بریزی یا بخوری»

یکی دوبار رفت و آمد. آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۱۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی