جملات قصار (149 )
دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
مرد ثروتمندی به شیخی می گوید:نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟... من همه چیز خودم را به آنها می دهم، از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود: شاید علتش این باشد
که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم میدهم"
۹۹/۱۰/۲۹