دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سید جلال خوشی 1

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم

یاد و خاطره سردار شهید سید جلال خوشی

طلوع:۱۳۴۴ عروج: ۱۳۶۵/۱۰/۵عملیات کربلای چهار  دیده بانی تیپ ذوالفقار ،لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

خاطره ازهمرزم شهید برادر   رضا نوریان

هر سال که به کریسمس نزدیک می‌شویم، یاد شهید سیدجلال خوشی می‌افتم!

فردای روزِ زمینی شدن عیسی مسیح، جلال آسمانی شد!

 

(توضیح اینکه، سال ۶۵ که جلال شهید شد، کریسمس در تاریخ چهارم دیماه بود، یعنی یک روز قبل از شهادت ایشون در روز جمعه پنجم دیماه ۱۳۶۵. ولی امسال یعنی سال ۹۹ که کبیسه است، شهادت سیدجلال و کریسمس، همزمان شده‌اند در روز ۵ دیماه.)

 

من و سیدجلال

 

آشنایی من و جلال به تابستون ۶۲ و حضور در گردان میثم لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در اردوگاه قلاجه کرمانشاه برمی‌گرده. فرمانده گردان ما شهید سید ابراهیم  کسائیان بود، با کاریزما و اقتدار در سطح یک فرمانده گردان آفندی و درعین حال، تواضع و فروتنی خاص خود. من و سیدجلال هر دو بسیجی و تو همین گردان بودیم که در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات کانی‌مانگا شرکت کردیم. من یکی از بی‌سیم‌چی‌های گردان بودم و جلال هم در یکی از گروهان‌ها، نیروی رزمی بود.

من و جلال، سال ۶۳ در گردان ابوذر لشگر ۲۷ در اردوگاه بستان، با هم بودیم. جلال تو واحد نظامی با بسیجی نازنین حسین مصطفایی که در عملیات بدر شهید شد، خدمت می‌کرد و من هم در واحد روابط عمومی گردان.

 

بعد هم که حدود دو سال، در واحد دیده‌بانی تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷، هر دو دیده‌بان بودیم.

 

وقتی برای اولین مرتبه با سیدجلال در گردان میثم آشنا شدم، ایشون مثل بقیه اعضای گردان، خیلی داش مشتی، باصفا و درعین حال مودب، مهربون و دوست داشتنی بود. با خصوصیاتی که داشت ازقبیل حاضر جواب بودن، طرز راه رفتن و لباس پوشیدن، بیننده در نگاه اول احساس می‌کرد با یه نوجوون جنوب شهری باصفا مواجه شده. سید بسیار حاضر جواب و شوخ‌طبع بود، طوریکه یک مرتبه من و ایشون با یکی از دوستان، آخر شب جلوی چادر نشسته بودیم، جلال و دوست دیگه‌مون شاید نزدیک به یک ساعت بدون وقفه لطیفه تعریف می‌کردند و خوب معلوم بود که من از خنده روده بر شده بودم!

 

دوستی ما از سال ۶۴ عمق بیشتری پیدا کرد، وقتی که هر دو ما در واحد دیده‌بانی تیپ ذوالفقار ل ۲۷ مشغول به خدمت شدیم.

با ارتباطات نزدیکی که با هم پیدا کردیم، دیگه کاملا می‌شد فهمید که سیدجلال، یک فرد بسیار دانایی است. البته عموما بچه‌هایی که وارد گروه دیده‌بانی می‌شدند بخاطر ضرورت اشراف بر محاسبات ریاضی و مسائل دیده بانی، باید با مباحث ریاضی و جغرافیا و نقشه‌خوانی و این مسائل، آشنا می‌بودند. طبیعی بود سید، با هوش و ذکاوتی که داشت، خیلی زود به این مباحث تسلط پیدا کرد و با اشراف بر موضوع و شجاعتی که داشت در یک مقطع زمانی، به فرماندهی دیده‌بانی هم رسید. ولی نکته جالب این بود که سیدجلال به مسائل کاری و محاسبات نسبتا پیچیده ادوات نظامی که با ما دیده‌بان‌ها کار می‌کردند مانند خمپاره‌اندازهای مختلف و غیره هم تسط پیدا کرد و بارها می‌شد که از دیدگاه برمی گشت عقب پیش بچه‌های ادوات و به اصطلاح، تو انجام محاسبات و اجرای دقیق آتیش اونها رو کمک می‌کرد.

 

جلال، اطلاعات تخصصی نظامی خوبی هم داشت، مثلا وقتی هواپیمای عراقی رو توی هوا و با اون سرعت فوق‌العاده‌ای که داشت می‌دید، سریع نوع هواپیما رو تشخیص می‌داد. جلال بسیار علاقمند مطالعه مجلات و مطالب نظامی بود

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی