دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (215)

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 #دانشجوی_باهوش

کلاس فلسفه بود و موضوع کلاس هم درس درباره خداوند بود.
استاد سوال کرد: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخ استاد را نداد.
دوباره پرسید: آیا در کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخ او را نداد.
استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ برای بار سوم هم کسی پاسخ استاد را نداد. سپس استاد رو به دانشجویان کرد و با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.
یکی از دانشجویان که با استدلال استاد موافق نبود، اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت.
دانشجو از جای خود بلند شد و از دوستان دانشجو پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند. برای بار دوم پرسید: آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ دوباره هیچ کدام از دانشجویان چیزی نگفتند.
برای بار سوم سوال کرد: آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟ وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد ، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استاد مغز ندارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی