حکایت زیبا (215)
بسم الله الرحمن الرحیم
#دانشجوی_باهوش
کلاس فلسفه بود و موضوع کلاس هم درس درباره خداوند بود.
استاد سوال کرد: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخ استاد را نداد.
دوباره پرسید: آیا در کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخ او را نداد.
استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ برای بار سوم هم کسی پاسخ استاد را نداد. سپس استاد رو به دانشجویان کرد و با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.
یکی از دانشجویان که با استدلال استاد موافق نبود، اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت.
دانشجو از جای خود بلند شد و از دوستان دانشجو پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند. برای بار دوم پرسید: آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ دوباره هیچ کدام از دانشجویان چیزی نگفتند.
برای بار سوم سوال کرد: آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟ وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد ، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استاد مغز ندارد