دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (195)

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا_را_قبول_داری؟

جوانی با اخلاق و نیک سیرت ، ولی فقیر به خواستگاری دختری رفت. پدر دختر رو به پسر کرد و گفت: تو فقیر هستی و دختر من طاقت رنج و سختی ندارد ، پس من به تو دختر نمی دهم.
مدتی از این ماجرا گذشت و پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری دختر رفت.
پدر به خاطر ثروت او با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت ان شاءالله خدا او را هدایت می کند.
دختر رو به پدر کرد و گفت پدر جان مگر خدایی که هدایت می کند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
حکایت بعضی از ما انسان ها همین است خدا را تا جایی قبول داریم که منفعتمان باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۱۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی