دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید کاوه (115)

سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل

در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:” دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،
هیچ کس نتونست از این جا رد بشه”.
گفت:” بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم”.
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.

محمود کاوه دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.
آهسته گفتم:” اول باید این تیربار را خفه کنیم،
بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط”.
جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم!…
گفتم: چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه.
گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد.
گفتم: چه کاری؟
با حال عجیبی جواب داد:
“توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم”.(١٢)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۰۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی