حکایت زیبا (182)
بسم الله الرحمن الرحیم
#اعتقاد_به_خداوند
نقل است که مردى زن مؤمنى داشت که در کارهای خود بسم الله الرحمن الرحیم می گفت. شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله عصبانی می شد. روزى کیسه کوچکى از زر را به همسر خود داد و گفت او را نگه دار. زن هم کیسه زر را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم آن را درون پارچه اى پیچید و در مکانى پنهان کرد. فرداى آنروز شوهر کیسه زر را برداشت و آن را داخل دریا انداخت تا همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند. بعد از انداختن کیسه در دریا به دکان خود رفت . در بین روز صیادى دو ماهى چاق آورد که بفروشد مرد هر دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد تا همسرش غذایى براى شب درست کند. وقتی که زن شکم یکى از ماهی ها را پاره کرد کیسه زر را میان شکم او دید! آنرا برداشت و در مکان اوّل گذاشت. وقتی شب شد و شوهرش به خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد خوردند. مرد به همسر خود گفت آن کیسه زر را که پیشت امانت گذاشته بودم برایم بیاور. زن برخاست، کیسه زر را پیش شوهرش گذاشت. مرد از مشاهده کیسه تعجب کرد ماجرا را پرسید و بعد از اعتقاد به خداوند او نیز از مؤمنان شد