حکایت زیبا (180)
بسم الله الرحمن الرحیم
احترام_به_راستگویی
حجاج بن یوسف روی منبر ، خطبه خود را طولانی کرد. مردی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: حجاج موقع نماز است، سخن خود را کوتاه کن! نه وقت به احترام تو متوقف می شود و نه خداوند عذرت را می پذیرد. حجاج از این صراحت ، آن هم در یک مجلس عمومی ناراحت شد، دستور داد مرد را زندانی کردند. بستگان وی به ملاقات حجاج رفتند و گفتند: مرد زندانی فامیل ماست، او دیوانه است. دستور فرمایید آزاد شود. حجاج گفت : اگر به دیوانگی خود اقرار کند ، آزادش خواهم کرد. بستگانش به زندان رفتند و گفتند: به جنونت اقرار کن ، تا آزادت کنند. مرد گفت هرگز چنین اعترافی نمی کنم، من مریض نیستم. خداوند مرا سالم آفریده است. وقتی که جواب های صریح و صادقانه مرد به گوش حجاج رسید ، دستور داد به احترام راستگویی آن مرد را آزاد کنند. منبع المستطرف ، جلد ۲ ، صفحه ۸۰