حکایت زیبا (178)
شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۵۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
سخاوت_نادر_شاه
زمانیکه نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشت ، در راه کودکی را دید که به مکتب می رفت. سوال کرد پسر جان چه می خوانی؟ جواب داد قرآن. نادر شاه گفت از کجای قرآن؟ پسر گفت انا فتحنا لک فتحا مبینا. نادر شاه از پاسخ او خوشحال شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد. و بعد یک سکه زر هم به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اِبا کرد. نادر گفت چرا نمی گیری؟ پسر گفت مادرم مرا میزند! می گوید تو این پول را دزدیدی. نادر شاه گفت به او بگو من داده ام. پسرک گفت: مادرم باور نمی کند و می گوید نادر شاه مردی سخاوتمند است، او اگر به تو پول می داد یک سکه بیشتر می داد. سخن پسرک به دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت. از قضا در تاریخ مشهور است که نادر شاه بر حریفش محمدشاه گورکانی پیروز شد و با پیروزی برگشت
۹۹/۰۸/۲۴