شهید همدانی (14)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
پدرم شیخ طاهر احمدوند اهل نهاوند بودند و برای شرکت در جلساتی قبل از انقلاب به همدان رفت و آمد داشتند در همان جلسات با آقای حسین همدانی آشنا شدند و این آشنایی سالهای سال ادامه پیدا کرد افراد زیادی در آن جلسه شرکت میکردند مثلاً آقای اصغر حجازی که در دفتر مقام معظم رهبری مشغول هستند و دو برادر ایشان در طول دفاع مقدس به شهادت رسیده اند
بعد از انقلاب هم پدر در سپاه همدان کنار آقای همدانی بودند و بعد از اینکه از سپاه بازنشسته شدن ساکن قم شدیم خانواده ما پرجمعیت بود پدر ۱۲ فرزند دختر و پسر داشتند و با توصیه فرزند کمتر زندگی بهتر اصلا موافق نبودند و میگفتند فرزند کمتر زندگی بهتر نمیآورد خانه محقر پدری ما در قم دو اتاق داشت یک اتاق ما متعلق به پدر بود برای مطالعه و پذیرفتن ارباب رجوع ایشان روحانی بودند و کارهای مختص خودشان داشتند کارهای علمی و مطالعه و.....والبته مواظب بودند کتابها از دسترس بچه ها دور باشد بالاخره معلوم نبود ۱۲ بچه با کتاب ها چه می کنند اتاق دیگر خانه به ما ۱۲ فرزند تعلق داشت
آقای همدانی هر چند وقت یکبار به پدر سر میزدند و با وضعیت زندگی ما آشنا بودند خرج خانواده ای که ۱۲ فرزند دارد بسیار بالا بود معمولاً لباس من لباس کهنه برادر بزرگترم بود برای همین همیشه نگران و مراقب بودم که برادر بزرگترم لباسش را خراب نکند سال ۷۳ سردار همدانی معاون هماهنگ کننده نیروی زمینی سپاه بودند انتهای محله زنبیل آباد قم مقداری زمین را به صورت شهرک درآورده و قطعه بندی کرده بودند قطعه زمین ها را به افرادی میفروختند که مشکل خانه داشتند یک روز آقای همدانی به منزل ما آمدند تا پدر را ببیند ایشان از نزدیک اوضاع اقتصادی پدر را ملاحظه کردن و بعد از آن ملاقات ایشان با پول شخصی خودشان یک قطعه از آن زمین ها را خریدند و به پدر هدیه کردند ما هم خانه را فروختیم و با پول آن خانهای بزرگتر در آن قطعه زمین ساختیم