امام خامنه ای (212)
سم الله الرحمن الرحیم
شهید رجایی در خاطراتش درباره زندان سال ۵۳ می گوید آن سال که من کمیته را می گذراندم واقعاً جهنمی بود در تمام کمیته شبها تا صبح فریاد و آه و ناله بود صبح تا شب همینطور آیه ی ثم لا یمون فیهاو لا یحیی تصدیق می شد افرادی که آنجا بودند نه مرده بودند و نه زنده
برای اینکه آنها را انقدر می زدند تا دم مرگ و باز دوباره میزدند و مقداری رسیدگی میکردند تا حال شخص نسبتاً بهبود مییابد و دو مرتبه همان برنامه اجرا می شد در کمیته انواع شکنجه ها را می دادند سلولی که بودم و از انجا هم به دادگاه می رفتم سلول ۱۸ بود در سلول ۲۰ آیت الله خامنه ای زندانی بود
من در سلول مورس زدن را یاد گرفتم که اکثراً با سلولهای مجاور از طریق زدن مورس اخبار را میدادیمو می گرفتیم از جمله اخبار را به سلول پهلوی میدادم و آن هم به آیت الله خامنه ای و... خاطرم هست که ریش ایشان را تراشیده بودند و برای تحقیر سیلی به صورت ایشان زده بودند و ایشان هم مقاوم و محکوم بلوز زندان را به صورت عمامه به سرشان می بستند و رفت و آمد می کردند من یک روزی در دستشویی بودم که با حالت شادی و شعف با ایشان رو به رو شدم