دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید حسین همدانی (8)

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اصلاً در کل فامیل محبت عجیب مرحوم مادرم به بنده زبانزد همه بود بیش از حد طبیعی به من وابسته بود به طوری که خودم هم از این وابستگی عاطفی ایشان متحیر بودم در برهه ای از عملیات کربلای پنج ۳۲ نفر از همراهان من در منطقه شلمچه اعم از بیسیم‌چی و راننده در یگان ما به شهادت رسیدند اما من شهید نشدم حتی در عملیات‌های جبهه شمال غرب چند بار در حلقه محاصره دشمن افتادیم یکبار بنده فرمانده وقت سپاه مریوان و برادرمان آقای مرادی که الان استاندار همدان است در محاصره قرار گرفتیم واقعاً کار خودمان را تمام شده می‌دانستیم اما به نحوی معجزه‌آسا از آن مهلکه خارج شدیم آن سال‌ها این سوال ذهنم را مشغول کرده بود که خدایا پس چرا من شهید نمی‌شوم بعدها که بیشتر تعامل کردم به این نکته پی بردم که مادر من به این  موضوع رضا نمی‌دهد یک بار به ایشان گفتم مادر جان دعا کن تا بلکه افتخار شهادت نصیب من بشود ایشان خیلی جدی جواب داد نه امکان ندارد من از امام حسین علیه السلام خواستم در این جنگ به تو آسیب نرسد و زنده بمانیم به نظرم همین توسل مادر به حضرت سید‌الشهدا ع بود که ما نشد جرعه‌ای از آن شربت معروف را به من هم به چشاند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی