دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (154)

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اجابت_دعای_غلام

ابوالحسن محمد ابن عبدالله هروى میگوید مردى از اهالى بلخ با غلامش به زیارت امام‌ رضا علیه ‌السلام آمد با غلام خود حضرت را زیارت کردند. ارباب بالاى سَرِ حضرت مشغول نماز شد و غلام هم پایین پاى حضرت به نماز ایستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند. ارباب پیش ‌از غلام سر از سجده برداشت و غلامش را صدا کرد. غلام سَر از سجده ‌برداشت و گفت بله ارباب به‌ غلام گفت میخواهى تو را آزاد کنم؟ غلام گفت آرى، ارباب گفت پس تو در راه خدا آزادى و فلان کنیز هم که در بلخ هست در راه خدا آزاد است و من در این حرم مطهر او را به همراه این مقدار مهر به همسریت در آوردم و پرداخت آن را نیز ضامن شدم و فلان زمین حاصل خیزم را هم وقف بر شما کردم و امام رضا علیه السلام را هم به این برنامه شاهد گرفتم. غلام گریه کرد و گفت به خداوند و به حضرت رضا علیه‌ السلام سوگند من در سجده خود جز این امور را از خداوند نخواستم و با این سرعت دعا از طرف خدا مستجاب شد. عیون اخبارالرضا، جلد۲، صفحه ۲۸۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی